الگوهای عمل انسانی بر اساس حکمت صدرایی
در شاخههای مختلف علوم انسانی مثل روانشناسی، جامعهشناسی و نظیر آنها، عمل و رفتار انسان محور است و برای داستن علوم انسانی اسلامی در این زمینه های ذکر شده نیاز به مراجعه به مبانی فلسفه اسلامی داریم.عمل، رفتاری است که در ظاهر از انسان ها می بینیم و یک شکل ظاهری و آشکار دارد و یک جنبه باطنی. در درون انسان درگیری بین بعد شناختی و گرایشی رخ می دهد و در نهایت با اراده عمل را انجام می دهد.عواملی در شکل گیری عمل انسان تأثیرگذار است. یک قوه مشترک انسان و حیوان، قوه خیال است که فقط شکل و صورت را تصویر می کند. یک قوه، قوه واهمه است که معانی جزئی را ادراک می کند و وجه تمایز انسان از سایر حیوانات، قوه عقل است که با دو نحوه عملکرد نظری و عملی در حیطه عمل ورود پیدا می کند. ما واقعیت های جهان را می شناسیم (عقل نظری) و انتخاب می کنیم آنچه را ضرورت دارد و باید به آن عمل کنیم. (عقل عملی)قوه خیال و وهم قوای ادراکی هستند که نهایتا شوق یا گرایش را تحریک یا فعال می کنند. وقتی حیطه شناخت فعالیت کرد و عملی را تصور کردیم و عقل مفید بودن آن را تصدیق کرد و حکم کرد، به محض حکم به باید، قوه شوقیه در انسان و حیوان فعال می شود و شوق به فعل ایجاد می شود.سپس وارد حیطه اراده می شویم که عزم انسان جزم می شود که انسان را برای انجام آن فعل به حرکت وادار کند. تحریک عضلات بدن شکل ظاهری و محسوس عمل انسان است. این قوا موثر هستند و مبدأ عمل انسان می باشند. این قوا، قوای نفس انسانی هستند نه قوای بدن چراکه قوای نفس بر قوای بدنی اثر گذاشته و عمل رخ می دهد.انسان برای انجام عمل در مرحله اول در خود بالوجدان یک خلأ و نقص را می یابد. در واقع تا نقص نباشد انسان حرکتی نمی کند اما به محض درک این نیاز و نقص، بلافاصله قوه عقل نظری برای پاسخ به این نیاز، مطلوبی را که قرار است خلأ را تامین کند، درک می کند.سپس عقل شروع به انتخاب عملی می کند که او را به غایت می رساند یعنی یک فعل مناسب را تصور می کند که اغلب انسان ها در این قسمت به خاطر عوامل شناختی مختلفی دچار مشکل شوند. به محض انتخاب فعل، تصدیق به فایده آن فعل باید صورت بگیرد که در نتیجه آن شوق ایجاد می شود اما همچنان حرکتی رخ نداده است. در صورتی که این شوق بر شوق های دیگر غلبه پیدا کند، اراده شکل گرفته و تمام قوا جمع می شود برای انجام فعل.اولین وییگی فعل انسانی غایتمندی آن است یعنی در راستای رفع یک نیاز است. ترسیم اهداف جزئی و کلی به عهده عقل نظری است. باور های فرد در تعیین هدف بسیار موثر است.در معارف اسلامی به این تعیین هدف، نیت گفته می شود. هویت و حقیقت عمل از نیت سرچشمه می گیردچراکه به اعمال ما جهت می دهد. تعریف ملاصدرا از نیت به این صورت است که نیت حالت شناختی ای است که نشان دهنده دلیل خاص آن عامل است که معلوم می کندآن فعل را انجام بدهد یا خیر. جواب به سوال اینکه چرا این کار را انجام دادی، نیت است. ملاصدرا معتقد است که حقیقت عمل از نیت شکل می گیرد همانطور که تمام حقیقت انسان از موادی که در نطفه اش است شکل می گیرد.بعد از شکل گیری نیست، انتخاب عمل است سپس شوق و بعد از آن هم اراده است بنابراین نیت مقدم بر انتخاب و اراده است.اختیار در افعال انسانی مربوط به مرحله شناختی وتشخیصی است و حوزه عقل عملی است. ارادی بودن فعل مربوط مربوط به مرحله عزم و تحریک عضله می شودکه در حوزه فعالیت قوه شوقیه است. بنابراین می توان گفت هم انسان و هم حیوان اراده دارند اما اختیار فقط برای انسان است چراکه فقط او قوه عقل دارد.تعاریف فلاسفه از شوقابن سینا معتقد است شوق از جنس حرکت و ناآرامی است درعین حال سهروردی معتقد است شوق، حرکت به سوی تمامیت بخشیدن به کمال عقلی یا پنداری است.ملاصدرا می گوید که انسان در هر شوقی در برزخ بین شادمانی و رنج است ودر واقع شوق یک جور برانگیخته شدن است.آخرین جزء علت تامه، اراده است؛ حقیقت اراده از جنس همان شوق است اما شوقی که به حد غلبه بر سایر شوق ها رسیده باشد و منشأ آن هم عقل عملی است.الگوی عمل حیوانیاولین مرحله حرکت در حیوانات، فعالیت یک قوه غریزی مثل گرسنگی است. انسان خودش خلأ و نقص را درک می کند اما در حیوان غریزه فعال می شود. بلافاصله حیوان فعلی که پاسخگوی غریزه اش باشد را تصور می کند (توسط قوه خیال) اما تصدیق در کار نیست. سپس باید تصور لذت از برطرف شدن نیاز بکند که لذت هم از جنس معناست و حرکت هنگام شوق شدید رخ می دهد.الگوی عمل حیوانی در انسانبه محض تصور فعل خاصی و لذت که در آن است، شوق حیوانی در انسان ایجاد می شود.از آنجایی که تصور لذت، شوق زیادی در او ایجاد کرده است، عقل عملی تصدیق به فایده آن می کند و در واقع آن را توجیه می کند و از عقل نظری تخطی می کند. پس شوق اولیه غلبه پیدا کرده و اراده شکل می گیرد و عمل از جنس عمل حیوانی رخ می دهد. در انی حالت قوه عاقله به جهت ضعف در خدمت و سلطه قوای حیوانی قرار می گیرد (قوای خیال، وهم، شهویه و غضبیه). یعنی این قوا، قوه عاقله را به خدمت گرفته و قوه عاقله حکم ظنی می کند که یعنی برخواسته از دلایل عقلی درست نیست.حکم غیر حقیقی است و عمل انسان چون محصول شوق حیوانی است، عمل حیوانی محسوب می شود. الگوی عمل حیوانی برای برخی انسان ها که ضعف قوه عقل دارند هم صادق است نظیر کودکان، ابلهان یا انسان مست که عقل در آن حالت نمی تواند فعالیت خود را داشته باشد.البته باید توجه داشت انسان همواره و در هر لحظه از مبدأ علمی تخیل و تعقل برخوردار است و این قوا هیچگاه تعطیل نمی شوند.چند حالت برای نسبت شوق حیوانی و انسانی قابل تصور است:ممکن است در فعلی شوق حیوانی و انسانی همراستا باشند.ممکن است این دو شوق در مقابل یکدیگر باشند که در نهایت هر کدام که بر دیگری غلبه کند، انسان بر طبق آن عمل می کند.مواردی هم وجود دارد که ممکن است عقل به خوبی کار می کند اما حرّیت ندارد و عقل او اسیر افکار باطل است.الگوی عمل جبرییک عامل جبرکننده بیرونی یا درونی تصور فعلی که خلاف طبعش است را به او القا می کند.سپس تصدیق ضرورت وقوع فعل در راستای حفظ یا کسب مصلحتی مهم تر توسط عقل عملی است.بعد شوق اولیه به فعلی که در راستای کسب مصلحت است شکل میگیرد و سپس شوق غلبه پیدا کرده و فعلی انجام می گیرد که فرد می گوید من مجبور شدم که ملاصدرا معتقد است جبری دانستن این فعل عرفی است وگرنه روند فعل اختیاری طی شده است و صرفا از جهت خلاف طبع بودن به آن جبر می گویند. جبر فلسفی آن است که فاعل خودش فاعل نیست بلکه کس دیگری فعل را انجام داده است مثل سنگی که می افتد و فاعل آن جاذبه زمین است.الگوی فعل عبثفعلی که بر اساس یک غایت انسانی هدفگذاری نشده است مثل بازی های کودکان که همان الگوی عمل حیوانی را دارد.برخی افعال هستند که بر اساس طبع و مزاج انجام می شوند که همان الگوی عمل حیوانی را دارند.خُلقیک ملکه مفسانی است که باعث می شوداعمال ما به سهولت و بدون پیشینه فکر و رویه (درنگ) انجام شود مثل ملکه شجاعت. ملاصدرا معتقد است که شخصیت فرد با ملکات یکی می شود یعنی صورت نوعیه او تبدیل به خلق شده است. خلق در اثر تکرار پدید می آید که در نفس رسوخ می کند و پایدار می شود. در چنین شرایطی عملیات استنتاج عقلی از بین نمی رودبلکه با سرعت انجام می شود مثل مهارت سخن گفتن یا رانندگی کردنملاصدرا بیان می کند که اگر در یک انسان قوه غضبیه (میل دوری و دفع ضرر) بر دیگر قوای حیوانی و عقلش غلبه پیدا کند، دارای خلق درندگی می شود اما اگر قوه شهویه (جذب لذت) غلبه پیدا کند، خوی بهیمه ای در او پیدا می شود. اگر قوه وهم غلبه پیدا کند، خوی شیطانی ایجاد می شود.اما در صورتی که قوه عاقله انسان غلبه پیدا کند، فرشته خو می شود. البته در تمام انسان ها استعداد تمام این خلق ها وجود دارد.علاوه بر منشأ معرفتی، عوامل دیگری همچون خلقیاتو خواطر نفسانی نیز می توانند منشأ رفتار انسانی شوند.